چقدر اتفاق پُر شدن دردناک است. خاصه اگر در برابر تَرَک خوردن مقاومت کنی. پُر که میشوی از هوای یاد کسی، دیگر برای نفس کشیدن فضا کم است. میگویند در هر حال زندگی قویتر است و بهرغم دلتنگی به راه خود ادامه میدهد. ولی این واقعیت بیش از آنکه دلگرمکننده باشد، آزارنده است. آدم یاد مبتلایان به بیماریهای سخت و لاعلاج میافتد. در فوران درد، همچنان زندهاند و این سختجانی چه بهای گزافی دارد. آدمیزاد در برابر دلتنگی چقدر بیسلاح و ضعیف است. وقتی دلت برای کسی تنگ میشود که دیگر نیست و دیگر نیست و دیگر نیست، و بعد میبینی برگها زیر نور ماه کامل و در وزش مستمرّ بادها چه سبکبارند، چه خوشبختند، چه فارغ از خاطرهاند و میبینی که این باد دلتنگی که بیامان از درز درها و پنجرهها عبور میکند تا تو را محاصره کند چه زورآور است، چه مغلوبناشدنی است و میفهمی که چرا هر چه فوت میکنی و میدمی، از خاکستر خاموش، زبانهی سُرخی قد نمیکشد و هربار از خود میپرسی که قدمهای از رمقافتاده را جاذبهی کدامین جاده، چارهگر است و نمیدانی که چرا کلمات، این آشنایان قدیمی، هنوز کال و نارساند و زندگی چه هنگام روی پای خود خواهد ایستاد و با لبخند رضایت به چشمهای منتظر در آینه سلام خواهد کرد.
چقدر اتفاق پُر شدن دردناک است. پُر که میشوی از هوای یاد کسی که دیگر نیست و دیگر نیست و دیگر نیست و هر چه دستهای صمیمی باران را میفشاری دلتنگیات قرار نمیگیرد.
برچسب : نویسنده : shadi1365 بازدید : 74