باهم تا جهانی امن...

ساخت وبلاگ

نمی‌دانم این تجربه مرزی جمعی، تا کجای زمان کش می‌آید و ما تا کی با ناپاکی و بیماری مبارزه می‌کنیم یا یک‌جایی خسته می‌شویم و خیال می‌کنیم  زندگی ارزش این همه مبارزه را ندارد و درست همان‌وقت، چشم‌های نگران "او" را به‌یاد می‌آوریم و ته‌دل می‌گوییم این بار لعنت به این همه پیوستگی حال ما به یکدیگر که انتشار ناپاکی را سرعت می‌بخشد و حتی اگر زندگی خودمان هم ارزش زیستن ندارد، باید به‌خاطر آن‌ها که این‌ دنیا را دوست دارند، تلاشی کنیم.

 

ما در میانه یک تجربه جدیدیم: تجربه ناامنی جهان و انتشار گسترده ناامنی در دست‌ها و نفس‌ها و قدم‌های ما. حالا باید کمتر سفر کنیم، کمتر یکدیگر را ببینیم و تا اطلاع ثانوی، تا وقتی که خبر بیاید جهان امن شده‌است و ما بازهم می‌توانیم به دست و آغوش و بوسه و سفر و مهمانی و روزمرگی پناه ببریم، تا آن‌وقت باید بایستیم و یکدیگر را تماشا کنیم. از یکدیگر پناه ببریم به خیالی و از جهان به تصویری قناعت کنیم...حالا بار تماس ما باهم و با جهان، متراکم می‌شود در نگاه...در پیامی که در این صفحه ظاهر می‌شود، در دوری و در مجاز ....حالا این را خوب درمی‌یابم که چرا در جهان ملموس ناامن، ما متوسل اموری ناملموس، اما امن می‌شویم تا تاب بیاوریم، درست مثل همین حالا که محتاج ساختن حقیقتی هستیم که لمس نمی‌شود، زیرا آن حقیقت مسلمی که لمس می‌شود، امن نیست...نه آن‌قدر که بتوان درمیانه‌اش زندگی را تاب آورد.

یادت هست که پرسیدی چرا معاشقه‌ در حکایات ما، پیش از آنکه در دست و بدن جریان یابد، در نگاه متراکم می‌شود؟ 
شاید از آن رو که ما از تبار آن‌هاییم که جهان ملموس را امن نیافتیم!

تو......
ما را در سایت تو... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shadi1365 بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 15 اسفند 1398 ساعت: 23:30